وینستون ، نباید تصور کنی هر قدر هم که تسلیم ما شوی می توانی خودت را نجات بدهی. کسی که یک بار دچار گمراهی شد ، دیگر جان سالم به در نمی برد.حتی اگر ما بگذاریم تو دوران زندگی عادی خودت را سپری کنی ، باز هم نمی توانی از دست ما خلاص شوی. چیزی که این جا به سرت می آید همیشگی است.باید این را هر چه زودتر درک کنی. ما می توانیم تو را طوری خرد کنیم که دیگر قابل جبران نباشد. چیزهایی برایت اتفاق می افتد که اگر هزاران سال هم زنده باشی ، نمی توانی آنها را فراموش کنی و از دستشان خلاص شوی. دیگر هیچوقت نمی توانی احساسات یک آدم معمولی را داشته باشی. همه چیز در درونت می میرد. دیگر هرگز نمی توانی عاشق شوی ، دوست پیدا کنی ، از زندگی لذت ببری ، بخندی ، کنجکاو شوی و شهامت نشان دهی و یا احساس کمال کنی. تو خالی میشوی. اما آنقدر به تو فشار می آوریم تا از همه چیز خالی شوی و سپس تو را با خواست خودمان دوباره پر می کنیم.
.

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 160

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 157

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل -  صفحه 154

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 152 | بخش 5

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 141

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 138

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 137

توانی
مشخصات
آخرین مطالب این وبلاگ
آخرین جستجو ها