.
گفت : پس کسی به نام گلدشتاین وجود دارد؟»

ـ بله ، وجود دارد و زنده است. اما نمی دانم کجا.

ـو توطئه . تشکیلات ؟ آیا واقعیت دارد ؟ یا فقط اختراع پلیس افکار است ؟

ـ نه ، واقعیت دارد. ما به آن می گوییم انجمن برادری. تنها چیزی که شما دربار? انجمن برادری خواهید آموخت ، این است که وجود دارد و شما به آن تعلق دارید.

حتما متوجه هستید که من باید درباره ی موارد خاصی از شما سوال کنم. به طور کلی شما برای چه کارهایی آمادگی دارید ؟

وینستون گفت : هرکاری که توانایی انجام دادنش را داشته باشیم.»

اُبراین در صندلیش کمی چرخید تا رو به روی وینستون قرار بگیرد. یک لحظه چشم ها را به پایین دوخت. با صدایی آرام و خونسرد چنان که گویی این یک پرسش و پاسخ معمولی است ، شروع به پرسیدن یک سری سوال کرد که جواب بیشتر آنها را از قبل می دانست.

ـ حاضرید زندگی خودتان را فدا کنید؟

ـ بله

حاضرید کسی را بکُشید ؟

ـ بله.

ـ عملیات خرابکارانه ای انجام دهید که احتمالا به مرگ صدها انسان بی گناه منجر شود ؟

ـ بله.

کان را تسلیم قدرت های خارجی کنید ؟

ـ بله.

ـ حاضرید تقلب ، جعل ، تهدید ، فاسد کردن افکار کودکان ، توزیع مواد مخدر ،  رواج فحشا ، شیوع بیماری های آمیزشی  و انواع کارهای دیگر انجام دهید که موجب تشعیف و نابودی قدرت حزب شود ؟

ـ بله

ـ اگر ، فرضاً ، به منظور بر آوردن هدف هامان لازم باشد به صورت یک بچه اسید سولفوریک بپاشید ، آماده اید این کار را انجام دهید ؟

ـ بله.

ـ حاضرید هویت خودتان را تغییر دهید و بقیه عمر را به صورت یک مستخدم و یا کارگر کشتی باشید ؟

ـ بله

ـ حاضرید در صورتی که ما یک روز به شما دستور دهیم ، خودکشی کنید ؟

ـ بله

آیا هر دوی شما حاضرید از هم جدا شوید و هرگز هم دیگر را نبینید؟

جولیا دخالت کرد و گفت : نه!

به نظر وینستون زمان زیادی طول کشید تا او بتواند پاسخی بدهد. حتی برای لحظاتی انگار قدرت تکلم خود را از دست داده بود. زبانش فقط بخش اول کلمات را ادا و گویی بی صدا کار می کرد. تا وقتی که کلمه  از دهانش خارج شد ، خودش هم نمی دانست چه کلمه ای را می خواهد بر زبان بیاورد. سر انجام گفت : نه!»

اُبراین گفت : کاردرستی کردید که این مسئله را به من گفتید. لازم است ما همه چیز را بدانیم.

او به طرف جولیا برگشت و با لحنی ملایم تر گفت : آیا متوجه هستی که حتی اگر او زنده بماند ، با هویت دیگری خواهد بود ؟ ممکن است مجبور شویم برای او هویت جدیدی درست کنیم. چهره اش ، رفتارش ، شکل دست هایش ، رنگ موهایش و حتی صدایش تغییر می کند. و خود شما هم ممکن است تبدیل به آدم دیگری شوید. جراحان ما می توانند آدم ها را به نحوی تغییر شکل دهند که قابل شناختن نباشند. گاهی چنین چیزهایی لازم است. گاهی حتی یکی از اعضا را قطع می کنیم.

.

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 160

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 157

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل -  صفحه 154

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 152 | بخش 5

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 141

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 138

♦ کتاب 1984 - نوشته جورج اوروِل - صفحه 137

حاضرید ,انجام ,دهید ,هویت ,تغییر ,لازم ,انجام دهید ,انجمن برادری ,واقعیت دارد ,وجود دارد
مشخصات
آخرین جستجو ها