وینستون گفت تو فقط کمر به پایین عصیان گری»   از قرار معلوم جهان بینی حزب را به کسانی که خود قادر به درک جهان نبودند به خوبی می شد تحمیل کرد   آنها هر چه را که به خوردشان می دادند می بلعیدند، و آن چه که بلعیده بودند آسیبی به آنها نمی رسانید، زیرا ته مانده ای از خود به جا نمی گذاشت درست همان گونه که دانه ی غله، ممکن است بدون هضم شدن از بدن پرنده ای خارج شود
از بعضی جهات او بسیار تیزهوش تر از وینستون و کمتر مستعد پذیرفتن تبلیغات حزب بود یک بار که وینستون دررباره ی جنگ با اوراسیا صحبت می کرد، جولیا با ذکر صریح این نکته که به نظر او جنگ با اوراسیا حقیقت ندارد، وینستون را متعجب کرد او معتقد بود، بمب هایی که هر روز نقاطی از لندن را به آتش می کشیدند، توسط خودِ دولت اوشنیا و فقط به منظور تداوم ترس و وحشت در مردم بر سر آنان ریخته می شد این فکر در واقع هرگز به فکر وینستون خطور نکرده بود اما در مورد تعالیم حزبی او فقط زمانی دچار تردید می شد که موضوع به نحوی با زندگی خصوصی خودش ارتباط پیدا می کرد اغلب حاضر بود اسطوره سازی رسمی حزب را بپزیرد، چون تفاوت بین حقیقت و دروغ برایش چندان مهم نبود برای مثال، طبق چیزی که صفحه 158 در مدرسه به آنها آموخته بودند، قبول داشت که حزب هواپیما را اختراع کرده است در دوران مدرسه ی وینستون در اواخر دهه ی پنجاه آن گونه که خود به یاد داشت، حزب تنها مدعی اختراع هلیکوپتر بود؛ ده دوازده سال بعد ، در دوران مدرسه ی ج
بمب دیگری در قطعه زمین بایری که بچه ها از آن برای بازی استفاده می کردند، افتاد و موجب از بین رفتن ده ها کودک گردید تظاهرات اعتراض آمیز دیگری نیز انجام شد پیکره ی گلدشتاین را به آتش کشیدند، صدها نسخه از پوستر سرباز اوراسیایی را نیز پاره کردند و به آتش سپردند در میانه ی این اغتشاش، چند نفر مغازه را غارت کردند؛ بعد شایع شد که جاسوس ها با امواج بی سیم، بمب های موشکی را هدایت می کنند، خانه ی زوج سالخورده ای را که به داشتن اصل و نسب خارجی و ارتباط با بیگانگان متهم  شده بودند، سوزاندند و خود آن دو نیز بر اثر خفگی از دود آتش ، جان سپردند
سایم ناپدید شده بود یک روز صبح سر کارش حاضر نشد؛ عده ای مردم بی خیال درباره ی غیبت او چیزهایی گفتند روز بعد هیچ کس از او حرفی نمی زد روز سوم وینستون به راهرو بخش اسناد رفت تا به تابلوی اعلانات نگاهی کند یکی از اعلان ها شامل فهرستی چاپی از اسامی اعضای کمیته ی شطرنج بود که سایم  نیز در آن عضویت داشت فهرست درست مانند قبل بود، هیچ چیز توجه را جلب نمی کرد فقط یک نام در پایین فهرست کم بود همین کافی بود سایم دیگر وجود نداشت، او هرگز وجود نداشت
ـ فقط به دلیل اینکه مثبت را به منفی ترجیح می دهم در این بازی، پیروزی امکان ندارد فقط بعضی از شکست ها بهتر از آنهای دیگر است همین   او قبول نداشت که شکست، قانون طبیعی انسان است   باید تا جایی که می توانیم مرگ را عقب بیندازیم ولی این موضوع زیاد فرقی هم نمی کند تا وقتی انسانها، انسان باشند، مرگ و زندگی یکسانند
ـ واژه پیرو عقاید مرسوم، را شنیده ای ؟ یکی از واژه های زبان نوین است به کسی می گویند که به طور طبیعی پیرو عقاید مرسوم حاکم در جامعه باشد و هرگز به چیزی مخالف قوانین و مقررات فکر نکند   او هوش و ذکاوت زیادی از خود بروز می داد و بر خلاف وینستون ، خیلی خوب معنی حقیقی پاکدامنی جنسی مورد نظر حزب را درک کرده بود منظور آنها نه فقط این بود که عریزه ی جنسی دنیای دیگری برای خود پدید می آورد که حزب قادر به کنترل آن نیست و تا حد ممکن باید آن را نابود کند بلکه نکته ی مهم تر آن بود که محرومیت جنسی باعث افزایش شور و جنون می شود که بسیار مطلوب است، زیرا می توان آن را به اشکال دیگری نظیر علاقه به جنگ و پرستش رهبر تغییر داد به تعبیر خود او وقتی فرد رابطه ی جنسی برقرار می کند، بدنش انرژی مصرف می کند و بعد احساس شادی می کند و هر چیزی باعث ناراحتی اش نمی شود تحمل این حالتِ آدم برای آنها مشکل است آنها می خواهند آدم تمام مدت سرشار از انرژی باشد تمام راهپیمایی ها و بالا و پایین رفتن ها و پرچم تکان دادن
تو میخوای از زندگی ات لذت ببری؛ آنها» ، یعنی حزب، می خواهد جلوی این کار را بگیرد؛ بنابراین سعی می کنی به بهترین نحوی که می توانی قوانین را زیر پا بگذاریهمین • او بهترین راه مبارزه را  زیر پا گذاشتن قوانین و زنده ماندن می دانست • وینستون با خود می اندیشید، در نسل جوان که مانند جولیا پس از انقلاب به عرصه رسیده اند و چیزی غیر از وضعیت موجود را ندیده اند، چند نفرشاد مانند او حزب را به صورت واقعیتی ثابت و غیر قابل تغییر پذیرفته اند و بدون عصیان در مقابل اقتدار آن، فقط مانند خرگوشی که از برابر سگ ها فرار می کند، می خواهند با زیر پا گذاشتن قانون، زندگی خود را حفظ کنند
آخرین جستجو ها